Golbarg


Thursday, January 20, 2005

?
تا نزديک طلوع حرف زديم...
تمامم را برايش گفتم...
او فقط لبخندی ميزد ... مليح
گفتم ..

.هرچه داشتم گفتم ..
.دل و رودهء رازهايم را بيرون ريختم ....
او باز همان لبخند را بر لب داشت ..
ديدی من چه هستم...
ديدی چيزی نداشتم برای افتخار...
ديدی بدون نقاب هيچ نيستم...
ديدی معما نيستم برايت...
ديدی چقدر اسان حل شده ام ...
اين منم..
. منه من...
بدون هيچ ، هيچ رازی...

خاليه .. خالی ...
کجا ميری ؟ صبر کن...

و حال چه...
.فقط پشيمانم... باز هم باختم...
* من تنهاييم را به هيچ دروغی نمی فروشم ! *

سرده سردمه..
Golbarg  ||  1:42 PM


Wednesday, January 12, 2005

?
سرم را بالا می کنم و نگاهی بهش می اندازم ...

قامتش کوتاهه و فکرش با قامتش نسبت عکس داره ...
تمامه سعی اش راضی نگه داشتن شاگردش است ...
لاتين را با حروف بزرگ می نويسد و اين تمرکز را از من می گيرد ...
خستگی را در صدايش می شنوم ... روز را برای لقمه نانی حرف زده ...
و اکنون در پايان روز، انرژی بدن را در کلمات و حروف بزرگ لاتين از کف نهاده ...

من بی توجه ...
دوباره سر رو کتابم بر می گردونم و * ملکوت وجود * خودم رو ادامه می دهم...

*-*-*
صبر ، سکوت ، خاکستری ... واژه هايی که از برم...

*-*-*
و تو ...
از فراموشی ات احساسه خوبی دارم...اميدوارم هیچ وقت ديگر به ياد نيايی ...

Golbarg  ||  1:41 AM


Sunday, January 02, 2005

?
زندگی ۱۵٪ .
من پرم از حال بد .
من پرم از تنفر ، حتی از تو .
من ابری من خاکستری .
من پرم از واژه های تکراری .
من ۱٪.
من پرم از شکستگی .
تو خوب ، محکم ، معنی اعتماده به نفس ، افتابی ، سپيد .
زندگی ۱۵٪.
Golbarg  ||  8:36 AM